قرآن کریم انسان را سالک به سوی مقصد ابدی میداند: «یا اَیُّهَا الاِنسانُ انّکَ کادِحٌ اِِلی ربِّکَ کَدحاً فَمُلاقیهِ»[1]، و سلوک، بدون راه و همراه و خرجی راه و رهبر و راهنما و... نخواهد بود، و تعدد امور یاد شده در راههای اعتباری یا حقیقی مادی و انفکاک آنها از هم رواست، لیکن در راه حقیقی و الهی که راه از درون رهرو، بیرون نیست و سَیْر او در عقیده و اخلاق و اعمال است که همگی از شئون هستی او بشمار آمده و در آیندهی نه چندان دور، از حال به ملکه تبدیل شده و از عرض به جوهر تغییریافته، و از عَرَضی به ذاتی درآمده و از بیرون به درون وجود ـ نه مفهوم و ماهیت ـ راه یافته و مقوّم وجودی وی شده و سرانجام در قیامت، صورت ظاهر همتای سیرت باطن شده و هر کسی برابر با سریرهی جوهری خویش محشور میگردد، متصور نیست یعنی راه و رونده و همراه و خرجی راه و منازل بین راه و پایان راه همه و همه یکی است که خدای سبحان توسط پیامبران معصومش آن را تعلیم و تهذیب مینماید، و غیر از ذات اقدس خداوند احدی شایستهی هدایت انسان نخواهد بود، زیرا دیگران بدون هدایت راهنما ذاتاً هدایت شده نخواهند بود، و موجودی که ذاتا هدایت شده نیست و نیازمند به هدایت است توان راهنمائی دیگران ندارد. لیکن خدای سبحان چون ذاتاً هدایتگر است و همه کارهای او بدون دستور غیر بر صراط مستقیم میباشد «اِنّ رَبِّی عَلی صراطٍ مُستَقیم»[2] حق هدایت دیگران منحصراً از آن اوست: «اَفَمَنْ یَهْدِی اِلَی الَحقِّ اَحَقُّ ان یُتَّبَعَ اَمَّن لا یَهِدَّی اِلّا اَنْ یُهدیْ»[3]، منظور از احقّیّت در این آیه، همانا به نحو تعیین است نه ترجیح، مانند: «اولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولی بِبَعضٍ»[4] زیرا دیگران اصلاً حق هدایت ندارند، چون هر بالعرض باید به بالذّات منتهی گردد، و در این صورت هدایت همان هادی بالذّات است که توسط هادیان بالعرَض عرضه میشود، نه هدایت دیگر: «اِنَّ هُدیَ الله هُوَ الْهُدی»[5].
قرآن کریم روح را از عالم غیب میداند و بدن را در قلمرو شهادت، و اصالت از آن غیب است که واسطهی فیض خدای سبحان بوده و مستفیضهای نشأه شهادت را برخوردار مینماید، بنابراین اوصاف روح که مهمترین آنها اعتقاد است اصل بوده، و تأمین نیازهای بدن که در گرو مسائل مالی و مادی است یعنی اقتصاد فرع میباشد، گر چه تفکر اقتصادی و طرح و برنامهریزی دقیق مسائل پیچیدهی آن جزء برجستهترین علوم به شمار میآید، لیکن هر علمی از آن جهت حاکی معلوم است که ارزش خود را از معلوم دریافت میکند، لذا علم خداشناسی و پیامبرشناسی و امام شناسی و معادشناسی و مانند آن از اصول کلی اسلام چون حاکی از عالم غیب و قلمرو روح است، ارزش والای خود را از آن معلومهای ارزشمند کسب مینمایند. بهترین معرّف برای شرح اوصاف قرآن کریم همانا خود قرآن مجید است و اگر در سخنان عترت طاهره ـ علیهم السلام ـ توصیف قرآن مشاهده میشود باز به استناد خود قرآن حکیم است، لیکن بهرهبرداری از آن به عهده همتای وی یعنی ثقل اصغر میباشد که به نوبه خود، قرآن ناطقاند، و در هیچ مرحله از مراحل کمال هستی از قرآن جدا نبوده و قرآن نیز در هیچ مقام از مقامهای وجودی از آنان جدا نخواهد بود، و اگر کمالی در قرآن باشد که عترت طاهره ـ علیهم السلام ـ فاقد آن باشد، یا کمالی در عترت طاهره ـ علیهم السلام ـ باشد که قرآن حاوی آن نباشد، اشکال جدایی این دو وزنهی وزین از هم لازم می آید که روایت متواتر نبی اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ آن را برای همیشه مردود میداند. «آیات خـود را در دوردست هـاو در درون خـودشان به آنها نشان خواهیم داد تا جائـیـکـه بـرای آنـهـا روشن شود که این قرآن حق است». « و بنی اسرائیل را از دریا عبور دادیم. فرعون و سپاهیان وی بیدرنگ مسلحانه |